سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ققنوس دلم

تو از چشمان ترم،از گرمای تنم ،از لرزش شانه هایم در آغوشت

مرا نفهمیدی

که این بار آخر خواهد بودکه دستهایم،دستهایت را لمس خواهد کرد

تو از ضربان قلبم،از بغض سکوتم،از حس درونم

گذشتی...........................

برایم هیچ آرامشی نیست وقتی تو را در انتهای این خیابان بی انتها نمیبینم

مرا از این عذاب جانکاه

مرا از این انتظار بی پایان

از این عادت اندیشیدن هر روز رهایم ساز

همه جای این شهر به یادت نفس میکشم

شاید................

شاید.................

شاید ها.............را تکرار میکنم

باز نگران،دستهایم را بر گلو میفشارم تا بغضم

هق هق درونم

رقص اشک در چشمانم

مانع بوسیدن سایه ات نگردد........................

من حتی به بوسیدن خیالت نیز صبورم


ارسال شده در توسط sahar satvat